کاش میتونستم حرفایی که توی دلم هست رو به آدما بزنم، کاش میتونستم احساسات واقعیم رو به آدما نشون بدم. هرچند که من تظاهر به رفتاری نمیکنم و تا الان خود واقعیم با احساسات واقعیم بودم.اگر چیزی بروز ندادم، به این معنی نبوده که تظاهر به رفتاری خلاف اون انجام دادم، نه! ولی خب الان فهمیدم نباید دیگه احساساتم رو نشون بدم. نباید خودم باشم و خودم رو نشون بدم. باید پنهان باشم، محافظهکار و مبهم! وقتی مبهم باشی برای دیکران جذاب و معما میشی. حالا اون دیگران میتونه هر کسی باشه. چه کسی که ازش خوشت میاد و دوستش داری یا دشمنت. باید راز باشی تا کشفت کنن و باز هم راز باشی. نباید آشکار شی وگرنه میشی جزو معمولیترینها یا بدردنخورها. جزو آدمایی که هیجکسی سراغشون رو نمیگیره. کسی یادشون نیست و برای کسی مهم نیست. سطحی و زردن.
نمیدونم! فکر میکردم آدما بهتر از اون چیزی باشن که همه میگن ولی متاسفانه دیدم پنهانتر و تودارتر و مبهمتر از اونی هستن که نشون میدن.